122

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

بین خودمان بماند، خدا خواست من را خوشبخت ترین آدم جهان کند که تو رو آفرید.......... یکسال از پر استرس ترین روزهای زندگیم گذشت،  15 آذر 98 بود که ففرجان همراه خانواده اومد خواستگاری، پارسال فکرش رو هم نمیکردم که سال بعد بشینم و با خیال راحت بنویسم من و ففر گره خوردیم بهم، باهم خوشیم، با هم میخندیم باهم راه میریم باهم خرید میکنیم و..... یکسال گذشت و الان همه چی مهیاست تا وقتی که خونه خالی شد بازسازی کنیم و بریم سر زندگیمون، که الهی به حق همین بارون پاییزی خدا همه رو خوشبخت کنه من و ففر جونم هم این وسط خوشبخت باشیم، ففرجان امروز رفت ماموریت دیروز از ظهر تا عصر باهم راه رفتیم و گشتیم و خرید کردیم قرار شب یلدا با خانواده برام هدیه بیارن و بخاطر همین دیروز رفتیم و یه کیف و کفش خوشگل بعنوان کادو خریدیم و من از بودنش غرق لذت بودم از ولیعصر و سه راه جمهوری و بهارستان و باغ سپه سالار آخرش سر از کوچه رفاهی و لاله زار درآوردیم حباب شسته لوستر رو گرفتیم و تقریبا خرید های خودمون تموم شده فقط مونده یکم وسایل برای شب یلدا بخریم  که اونم ایشالله بعد از اومدن ففر جان میخریم خدایا ازت ممنونم که هوای ما رو داری، خدایا ممنونم که هرکجا نالیدیم، نق زدیم به دل نیاوردی و مهربونتر از قبل بودی خدایا بخاطر روزی خوبی که بهمون میدی ازت ممنونم، خدایا شکرت که عشق رو تو زندگیمون وارد کردی خدایا شکرت که لایق اینهمه مهربونی شدیم، خداجونم دوست دارم هوارتاااااااااااااااااااااااااااا + نوشته شده در یکشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۹ ساعت 9:25 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

انگار همین دیروز بود اولین مسیجی که ففرجان بهم داد شب یلدا بود، اونموقع حدود ساعت 9 شب بود ، من که شب قبلش بخاطر درست کردن یه سری وسایل برای دوستم که تازه نامزد کرده بودو قرار بود خانواده نامزدش بیان خونشون تا صبح بیدار بودم زمان پیام ففر خواب بودم وقتی بیدار شدم دیدم یک مسیج دارم که نوشته زنگ زدم یلدا رو بهت تبریک بگم اما در دسترس نبودی اصلا چه معنی داره که در دسترس نباشی وبعد استیکر خنده اولش نمیدونستم شماره متعلق به کیه چون شماره ففر رو فقط تو تلگرام سیو داشتم و بعد کلی سرچ تازه متوجه شدم که خودشه اون موقع ها گوشیم خراب بود و خود به خود از دسترس خارج میشد ... الان بعد از چهار سال دقیقا تو سالروز آشنایی من و ففر جان داریم از مهمونی روز جمعه میگیم که قرار خانواده اش تشریف بیارن خونمون بخاطر محدودیت های تردد و بیماری لعنتی کرونا قرار شد هدیه یلدای منو روز جمعه بیارن ... من کنار ففر خوشبختم و ممنونم از خدا که هوامونو داشت ممنونم که بودنمونو کنار هم ثبت کرد تا بتونیم لحظه های خوبی رو باهم داشته باشیم * پ ن: مستاجرمون زنگ زده و خواسته که پولشو بدیم تا بره و این یعنی یواش یواش داره بوی خونمون میاد خدایا خونمونو مرکز آرامشون قرار بده + نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۹ ساعت 13:5 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 92 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

خانواده ففرجان بخاطر محدودیت های کرونایی و کاهش ساعت تردد در روزهای شنبه و یکشنبه 29 و 30 آذر تصمیم گرفتن دیروز برام یلدایی بیارن تو این یکسالی که از نامزدی من و ففر میگذره بخاطر کرونا نشده بود که بیان اما اینبار گفته بودن یلدا فرق میکنه و منم خیلی دوست داشتم که بیان، اینجوری شد که ناهار دیروز در خدمتشون بودیم. در رو  که باز کردیم دیدم همشون تو دستشون یه وسیله بود حتی بابا که کیک رو گرفته بود دستش و من از ذوق چشمام میخندید به نظرم این اتفاقات برای هر دختر و پسری خیلی دلچسب با اینکه میدونم زحمت و هزینه زیادی داره اما خب دلخوشی آدمها هم به همین چیزاست ففر عکس از هیچی برام نگرفته بود که مثلا منو سوپرایز کنه و منم این دو روز اینقدر درگیر کار بودم که نشد بهش زیادی اصرار کنم اما خب چون نمیدونستم جریان چیه دیروز و دیدن وسایل خیلی بهم مزه داد ... دست ففرجان و خانواده عزیزش درد نکنه... از طرفی اینور جریان خواهری بنده که نمیدونم قرار چجوری همه این روزها و زحمتها و بدو بدوهاش رو جبران کنم مدام در تکاپو بود، اون به نظرم یه فرشته است که دیگه لنگه اش تو دنیا وجود نداره از جان و مال و توانش و وجودش برای ما میگذره و فقط لبخند میزنه، دیشب که بهش گفتم ببخشید که بخاطر من اینهمه خسته شدی با خنده گفت شوهر نکرده چه با کلاس شدی و من اگه برات انجام ندم کی قرار که انجام بده ، درحالی که کارهایی که کرد از خرید آجیل و شیرینی و میوه و ... حتی هندوانه خرابی که دوباره بدون اینکه به من بگه پاشد رفت و دوباره خرید، بخاطر غذاهایی که پخت و من اصلا نفهمیدم چجوری اینا رو تدارک دیده بود، باری همه اون چیزهایی که واجب نبود مثل قالب ژله و اما میگفت دلت هرچی میخواد بخر و به پولش فکر نکن، واقعا تنها دعایی که میتونم به حق همین اذان کنم اینکه خدا اینارو ازم نگیره، من خوشبخترین دختر دنیام و چقدر از بودنشون خوشحالم خدایا بخاطر همه چی شکر، بخاطر وجود آدمهایی که بهم حس خوشبختی میدن شکر، اینکه مامان ففر میگه قدر خواهرتو بدون اون بیشتر از خواهر و مادر برات زحمت میکشه و من واقعا نمیدونم قرار چجوری براش جبران کنم خدایا بخاطر همه چی شکرت .. خدایا بهمون حافظه قوی بده که خوبی آدمها رو فراموش نکنیم، خدایا بهمون صبر عظیم بده تا بدی کسی رو زودی به روش نیاریم خدایا کاری کن بتونم باعث خندهای آدمها بشم خدایا یه لحظه هم منو به خودم واگذارنکن + نوشته شده در شنبه بیست و نهم آذر ۱۳۹۹ ساعت 11:45 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 88 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

آخ جووووووووووووووووونم ففرجونم داره از ماموریت بر میگرده.. دیروز شنیدم که عمه ففر جان تشریف آورده خونشون هرچند که با نبودن ففر رفتن خونشون خیلی سخته اما خب دیدم مامان ففر تنهاست و سختش یک نفر بخواد مدام پذیرایی کنه بخاطر همین دیروز ظهر رفتم خونشون و بعد از اینکه مهمونا رفتن خونه رو تر و تمیز کردیم و بعد هرچقدر که اصرارکردم تا با اسنپ برگردم بابا اجازه نداد و خودش تو اونهمه ترافیک و شلوغی زحمت منو کشید و رسوندم خونه... ففر جان هم دیروز عصر برای کاری اومده بود بیرون و موبایلش در دسترس بود بعد اینکه من رسیدم خونه اونم گفت که میره مرکزی که قرار دادن و من تا آخر شب منتظر تماسش بودم اما دیدم که خبری نیست تا صبح هربار که میخواستم تو خواب غلت بخورم مدام به این فکر میکردم که چی شده که دیگه تماس نگرفته گفتم شاید تلفن سوئیت مشکل پیداکرده اینجوری بود که خواب شبم هم با ذهن مشغولی بود صبح که نت رو روشن کردم دیدم ففرجان داره پیام میده و میگه بخاطر بدی آب و هوا دارن زودتر بر میگردن و دیشب هم  بعد از شام یهویی خوابش برده خیلی خوشحال شدم هم از اینکه داره زودی برمیگرده هم اینکه خداروشکر همه چی خوب بوده و تونسته استراحت کنه خدایا بخاطر همه چی شکرت خدایا شکرت که هوای ما رو داری + نوشته شده در سه شنبه نهم دی ۱۳۹۹ ساعت 9:17 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

بالاخره بعد از چند روز امروز و فردا شدن جمعه خونمون خالی شد، خونه ایی که قرار مکان آرامشمون باشه، قرار تو این خونه از تمام سختی ها گذر کنیم و همه ی شادیهامونو اونجا جشن بگیریم، قرار منبع نفس کشیدنمون باشه، خونه ایی که من با همه وجودم قرار بهش تعلق داشته باشم و من چقدر از خدا بخاطر اینهمه عشق ممنونم، امروز قرار با ففر جان بریم خونمون تا هم بتونم اندازه پنجره ها رو کامل بگیرم و هم ببینیم بابا که از صبح رفته و داره برای من زحمت میکشه چیزی نیاز نداره، جور چین عشق من و ففرجونم دونه دونه داره کامل میشه، دونه دونه داره به سرانجام میرسه و حالا تقریبا به مراحل آخر رسیدیم ... هرچند که ففرجونم بخاطر تخلیه این خونه کلی حرص خورد کلی فکرش درگیر بود اما ان شالله که خدا یاریمون کنه تا اینقدر کنار هم محکم و قرص باشیم تا همه ی این روزها رو فراموش کنیم... فقط خدا میدونه که من چقدر این مرد رو دوست دارم خدایا بخاطر همه چی ممنونم خدایا شکرت + نوشته شده در شنبه بیستم دی ۱۳۹۹ ساعت 12:33 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

این روزها همه درحال تکاپو برای بازسازی خونمون هستن، بابای ففرجونم از روز اول محکم و استوار وایستاده پای خونه و ما نمیدونیم قرار چجوری جبران کنیم تو حساب و کتاب این بودیم که کی قرار خونه تموم بشه و چی رو چیکار کنیم که شنبه مشخص شد لوله اصلی آب که از واحد ما رد شده نشتی داره و باید کل لوله تعویض بشه حالا اینکه چجوری و از کجا یه لوله کش ماهر بتونیم پیدا کنیم و تو اسرع وقت به اینکار برس خودش هم داستانی شده وسط همه این بدو بدو ها امروز خانم برادرم زنگ زد و با کلی گریه گفت که یکی از اقوام ما (نوه عمه ) یه دختر جون حدود 43 یا 44 ساله بود امروز فوت کرده از ظهر بعد از شنیدن این خبر حس میکنم سرم چندین برابر شده، دلم سوخت واقعا سوخت همین دو ماه پیش بود که وقتی پسر عمه ام فوت شد (پدر همین بنده خدایی که امروز فوت شده) میدیدم چجوری داشت سعی میکرد همه رو آروم کنه یا اون روزی که با خواهرم رفتیم خونشون چقدر از دستش و از حرفهاش خندیدیم... خدایا مرگ چه کابوس تلخیه برای اطرافیان میدونم اونی که فوت میشه به آرامش میرسه و میاد پیش خودت اما وای از اطرافیان برادرم میگفت که وقتی با برادر این بنده خدا تماس گرفته چجوری گریه میکرده انگار دل من ریش ریش میشد... خدایا ما رو با مرگ عزیزامون امتحان نکن خدایا تو رو به حق حسینت حواست مثل همیشه بهمون باشه.... خدایا من از مرگ میترسم خودت کمکم کن + نوشته شده در سه شنبه سی ام دی ۱۳۹۹ ساعت 14:17 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

یواش یواش خونه ی ما داره رنگ میگیره داره شبیه خونه میشه، چند روزی بود که درگیر لوله کشی بودیم خونه شبیه خونه های جنگی شده بود همه ی دیوارها زخمی و تراشیده یکشبنه هفته گذشته که تعطیل بود رفتیم به خونه سر بزنیم که دیدم کلی خرابی داره ته دلم غصه میخوردم که این خونه حالا حالاها زمان میبره که خونه بشه اما خداروشکر یواش یواش داره کارها پیش میره، جمعه برادر جان و ففر جان و بابای عزیز زحمت درست کردن سقف حیاط خلوت رو کشیدن و خیلی خیلی عالی شده بود امروز هم دایی ففرجان زحمت سرامیک کردن خونه رو  کشیده و دارن سرامیک میکنن از امروز دیگه خونه هربار قشنگتر میشه ایشالله سرامیک که تموم بشه نوبت رنگ و کابینت و کمد میشه و من چقدر ذوق دارم از آماده شدن این خونه، دیروز هم ففرجان با برادر جانم زحمت بردن سرامیک ها رو کشیدن و مقداری هم که مونده بود رو امروز صبح برادرم به دست ففر رسوند خداروشکر که همه چی آروم آروم اما خوب داره پیش میره خدایا بخاطر همه چی ممنونم، خداجونم عاشقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتم کنار ففر حال خودم و دلم و لبهام خوبه، خدایا مراقب حال خوبمون باش. + نوشته شده در یکشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۹۹ ساعت 10:28 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

سال گذشته شب میلاد حضرت زهرا بود که من و ففرجان برای یک عمر زندگی باهم عهد بستیم و دیروز سالگرد این عهد بود، همیشه این تاریخ تو ذهنم میمونه پارسال فردای عقد ففر اومد خونمون و اون تابلو فرشی که برای مامان خریدیم رو به مامان هدیه دادیم و بعدش هم رفتیم خونه اونا.... امسال هم با ففرجان عصر رفتیم خونشون و هدیه مامان و خواهراش رو دادیم بعد گفتیم چون ترافیک زیاده با مترو برگردیم که ففر اذیت نشه و بتونه راحت برگرده اما تا ایستگاه مترو برسیم اینقدر حواسم پرت مغازه ها بود و آخر هم مجبور شدیم معطل بشیم تا من کفش بخرم که وقتی رسیدیم مترو ساعت 9/8 دقیقه شب بود ففر میخندید و میگفت فکر کنم تا 10 هم خونتون نرسیم، رسیدیم و هدیه ها رو دادیم و ففر میخواست برگرده که مامان نزاشت و شب موند خونمون هرچند که تو خانواده ما رسم نیست اما دیگه ففر خاطرش عزیز و مامانم یه وقتهایی بهش آبانس میده ... خدا ایشالله که این جمع رو برامون حفظ کنه و مارو عاقبت بخیر کنه + نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۹ ساعت 8:23 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 77 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

این روزها شدیدا درگیر کارهای خونه هستیم و یواش یواش خونمون داره شکل میگیره فکر کنم اگه خدا بخواد فردا رنگ آمیزش تموم میشه دیروز رفتیم به خونه سر بزنیم که دیدیم شیر آب مشکل پیدا کرده و آشپزخانه و پذیرایی پر از آبه، مشکل از اینکه آب اومده بود نداشتیم مشکل این بود که تمام درهای کمد و کابینت و جا کفشی روی زمین بود و حالا تو دنیای آب بود امروز هم که برادرام رفته بودن گفتن که تمامشون مشکل پیدا کرده ولی گفتن نگران نباشید یه جوری خودمون درستش میکنیم، بدو بدو بدو درحال کاریم تا خدا بخواد و بی حرف پیش اگه بشه 15 اسفند زندگیمونو شروع کنیم چهارشنبه رفتم برای اندازه گیری لباس عروس و روز قبلش هم قرارداد با آتلیه بستیم انشاله که خدا برامون همه چی رو خوب بسازه که البته خدا جز خوب چیزی برای بنده هاش نمیخواد امروز هم قرار بریم دنبال کت و شلوار ففرجان و لوستر خریدن برای اتاق خواب ها و آشپزخانه امیدوارم که به همه کارها برسیم + نوشته شده در شنبه دوم اسفند ۱۳۹۹ ساعت 12:16 توسط بی نام  |  122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 13 اسفند 1399 ساعت: 2:18

این روزها همه ذهن مردم درگیر بیماری کرونا است و تمام مراکز تفریحی و رستوران ها و ... تعطیل شدنبخاطر همین یا من میرم خونه ففر یا اون میاد خونه ما و اینجوری باهم بودنمون رو حفظ میکنیمدیروز روز پدر بود و 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 97 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

189بگو دوستت دارمو بگذار این واژهتا زیر خاک هم با ما بیاید !با ما دوباره متولد شود !این بار درختی شویمکه شاخه هایش انگشتان تـو باشندبرگ هایش موهای منبگو دوستت دارمتا فردا همه باور کنندآواز دو پرندهکه در 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 96 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

عاشقت شدمکه وقتی پاییز شدو هر کسی رفت توی لاک خودشکسی باشد که هوای این بی قراری ام را داشته باشدعاشقت شدمکه صبح های ابری بهانه ی لبخند باشیکه صدایت طعنه بزند به خش خش برگ هاعاشقت شدمکه شعرهایم مخاطب خ 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 92 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

اولین چهارشنبه سوری رو کنار ففر جانم سپری کردم ، هرچند که بخاطر کرونا همه چی سوت وکور بود وکسی از بچه ها نیومده بود خونمون اما باز برادرجان یکم آتیش روشن کرد و من و ففرجان و برادرجان ونانا باهم یکم آت 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 92 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

برای سال جدیدت آرزوی تحول دارم.آرزو می‌کنم که زندگی و جهانت به سوی سبز شدن متحول شود و حال دلت به احسن‌ترین حال‌ها برسد. آرزو می‌کنم که در تمام روزهای پیش رو، حال خودت و حال جهانت خوب باشد.آرزو می‌کنم 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 102 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

تو
لبخند می زنی 
و بهار تنها فصل 
تقویم من می شود

​​​​​​

تو این روزای قرنطینه و تعطیلی تنها دلخوشیم بودن ففر جان. این روزا تنها جایی که میریم خونه همدیگه است. ساعت یازده شب بود که رفت اما نمیدونم چرا الان یهویی اینهمه دلم براش تنگ شد... به بودنش معتاد شدم اخدایا بخاطر همه ی این حس های خوب ازت ممنونم 

خدایا حال خودم و دلم و لبهام کنار ففر خوبه خودت مراقب حال خوبم باش

خداجوووووووونم شکرت

خدایا دوست دارم هوارتاااااا

122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 102 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

بوسیدمش!دیگرهراس نداشتمجهان پایان یابد.من از جهان سهمم را گرفته بودم...! بعد از 10 روز که هر روز به عشق دیدن ففرجان چشمام رو باز میکردم امروز مجبور شدم بیام اداره و باتوجه به شیوع گسترده کرونا و محدود 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 104 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

من حتی نان آور بودنت رو هم دوست دارم اینکه با دست پر وارد میشی و من تو دلم برای بودنت ذوق میکنم رو دوست دارم اینکه میشینی رو زمین و باقالی پخته رو نمک میزنی و میخوری و من غرق تماشات میشم رو هم دوست دا 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 100 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32

دوست داشتن ففر تازه بهم نشون داد که همین دوست داشتنی که راحت ازکنارش میگذریم چقدرمیتونه برای هر آدمی متفاوت باشه، چقدر برای هر کسی که دوسش داری میتونه رنگش رو عوض کنهتا قبل اومدن ففر همه ی دوست داشتن 122...
ما را در سایت 122 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fafashad بازدید : 91 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 19:32